بازی آنلاین تراوین دکلمه رندان
 
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها
  • دکلمه چیست؟
  • جی پی اس موتور
  • جی پی اس مخفی خودرو

  • تبادل لینک هوشمند
    برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دکلمه رندان و آدرس maniacs.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.  با سپاس از لطف شما
     





نويسندگان


خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 1
بازدید هفته : 1
بازدید ماه : 77
بازدید کل : 7696
تعداد مطالب : 10
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1

دکلمه رندان
یاورهمیشه مومن




دورود

به کلبه ی بی تعلق ما خوش اومدی

مرام ما رندان در اینجا دل بریدن از دنیاست

از سطح سیمانی این قرن

از چرخ های زره پوش

که بر خواب کودک گذر می کند

از اهنین دیوهایی که انسانیت را از بین برده است

از عجایب هر روزه  تیتر خبرها

دل بریدن از تعلقات و دردسرهای همیشگی آن

که تمامی ندارد

تنها شعر و ترانه حرف ماست

تا مجالی یابیم برای تفکری شاعرانه

درباره ی درک وجود خود

و معصومیت های از دست رفته مان

در اینجا حال همه ی ما خوب است

اما تو باور نکن

پس اگر به خانه ی من آمدی ای مهربان

برای من چراغ بیاور ویک دریچه

که از آن به ازدحام کوچه ی خوشبخت بنگرم

 

 



1 فروردين 1398برچسب:, :: 1:0 ::  نويسنده : یاورهمیشه مومن

نمیدونم با چه کلمه و با چه جملاتی این ترانه جاودانه ایرج جنتی رو وصف کنم

اینو می سپارم به کارشناسان ترانه و شعر

اما اینو خوب میدونم که احساس می کنم این شعر جزئی از وجودمه

باهاش بزرگ شدم و زندگی ها کردم...

تنها ترانه ایه که به طور کامل با من عجین شده و انگار شاعر اینو واسه من سروده!

در حقیقت یه ترانه مقدسه واسم

خیلی ها مثه من این حسو نسبت به این ترانه دارند.

تقدیم به روح پدر بزرگوارم که یاوری همیشه مومن برایم بود...

وامروز روز 24 آبان روز پرکشیدنش

 


 

 

یاور همیشه مومن ، تو برو ، سفر ، سلامت

غم من ، نخور ، که دوری ، برای من شده عادت ، شده عادت

ای به داد من رسیده ، تو روزای خود شکستن ، خود شکستن

ای چراغ مهربونی ، تو شبای وحشت من

ای تبلور حقیقت ، توی لحظه های تردید

تو شبو از من گرفتی ، شبو از من گرفتی ، تو

منو دادی به خورشید ، تو منو دادی به ، خورشید

اگه باشی یا نباشی ، برای من تکیه گاهی

اگه باشی ، یا نباشی  ، برای من تکیه گاهی

برای من ، من که ، غریبم ، تو رفیقی ، جون پناهی ، جون ، پناهی

ناجی عاطفه من ، ناجی ، عاطفه من ، شعرم از ، تو جون گرفته

رگ خشک بودن من ، از ، تن ، تو خون گرفته

اگه ، مدیون تو باشم ، اگه از ، تو باشه جونم

قدر اون لحظه نداره ، که منو ، دادی نشونم

قدر اون ، لحظه نداره  ، که منو دادی نشونم

اگه باشی ، یا نباشی ، برای من تکیه گاهی ، ت ک ی ه گاهی

برای من ، که غریبم ، برای ، من ، که غریبم

تو رفیقی ، جون پناهی ...

وقتی شب ، شب سفر بود ، توی کوچه های وحشت

وقتی هر سایه ، هر سایه ، کسی بود ، واسه بردنم به ظلمت

وقتی هر ثانیه شب ، تپش هراس من بود

وقتی زخم خنجر دوست ، به ترین ، لباس من بود

تو با دست مهربونی به تنم ، مرهم ، کشیدی

برام از ، روشنی گفتی  ، پرده شبو دریدی

یاور همیشه مومن ، یاور همیشه مومن ، تو ، برو ، سفر سلامت

غم من نخور که دوری ، برای من شده عادت

دوری ، برای من شده عادت ...

ای طلوع اولین دوست ، اولین دوست

ای ، رفیق آخر من ، رفیق ، آخر من

به سلامت ، سفرت خوش ، ای ، یگانه یاور من

مق صدت ، هرجا که باشه ، هر ، جا که باشه

هرجای دنیا که باشی که ، باشی

اونور ، مرز شقایق ، پشت لحظه ها که باشی ، پشت ، لحظه ها ، که باشی

خاطرت ، باشه ، که قلبت ، سپر بلای من بود

خاطرت باشه که قلبت سپر بلای من بود

تن ها تن ها ، تنها دست تو رفیق ، دست بی ریای من بود ...

اگه باشی یا نباشی ، برای من تکیه گاهی

برای من ،

من که ،

غریبم

تو رفیقی ، جون پناهی

یاور ، یـــــــــــــــــــاور

یـــاور همیشه مومن  ، تو برو سفر سلامت ...

لینک دانلود هدیه به شما:

اینجا کلیک کنید

 

یاورهمیشه مومن



دو شنبه 24 آبان 1392برچسب:, :: 19:30 ::  نويسنده : یاورهمیشه مومن

شاهکار استاد ابتهاج که اخیرا توسط علیرضا قربانی نیز به زیبایی اجرا شده است.


 

ارغوان شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی ست هوا؟
یا گرفته است هنوز ؟
من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می بینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آنچنان نزدیک است
که چو بر می کشم از سینه نفس
نفسم را بر می گرداند
ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می ماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه پرداز شب ظلمانیست
نفسم می گیرد


که هوا هم اینجا زندانی ست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است
اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
یاد رنگینی در خاطرمن
گریه می انگیزد
ارغوانم آنجاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می گرید
چون دل من که چنین خون ‌آلود
هر دم از دیده فرو می ریزد
ارغوان
این چه رازیست که هر بار بهار
با عزای دل ما می آید؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می افزاید؟
ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این درد غم می گذرند ؟
ارغوان خوشه خون
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره ی باز سحر غلغله می آغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازند
ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خونبار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه ناخوانده ی من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من


 

برای دانلود تصنیف ارغوان با صدای علیرضا قربانی اینجا کلیک کنید.

برای دانلود دکلمه با صدای استاد ابتهاج به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.



ادامه مطلب ...


پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 11:49 ::  نويسنده : یاورهمیشه مومن

این شعر فریدون مشیری رو باید به دل وجان سپرد

در روزهایی که هم ناله از گرانی و بی پولی و پرکردن شکم می زنیم.

و از ایرانی بودنمان می نالیم!!!


 

همیشه با تو

به ایرانم به ایران جاودانه ام

معنای زنده بودن من با تو بودن است

نزدیک ، دور

سیر، گرسنه

رها، اسیر

دلتنگ، شاد

آن لحظه ای که بی تو سراید مرا مباد

مفهوم مرگ من در راه سرفرازی تو

درکنار تو

مفهوم زندگی است

معنای عشق نیز در سرنوشت من

باتو، همیشه با تو،برای تو زیستن

ایران

دانلود این دکلمه هدیه به شما در همینجا

اینجا کلیک کنید.

 



پنج شنبه 16 آبان 1392برچسب:, :: 11:14 ::  نويسنده : یاورهمیشه مومن

پرچم سفید


زیر پرچم سه رنگ واسه پرچم سفید
مادرم دعا می کرد پدرم می جنگید
قلبمون اون روزا این همه ترک نداشت
دلمون شور می زد دستامون نمک نداشت
حالمون اون روزا اگه رو به راه نبود
عوضش امیدمون کسی جز خدا نبود

روزای در به دری شبای بمب بارون
دنبال نفت بدو تو صف غذا بمون
دست خالی زیر گولّه بارون بودیم
خسته بودیم اما مرد میدون بودیم

رفقای مدرسه م هنوزم یادم میان
کاش می دونستم الان همکلاسیام کجان
خنده های خواهرم لاله بود و پژمرد
اشکای برادرم سیل شد دنیا رو برد
سیل خون جاری بود از ارس تا کارون
خیلیا خاک شدن زیر سقف خونشون
زیر سقف خونشون

حاج خانوم بهم میگه به دلم افتاده
پسر مظلومم پشت در واستاده
هنوزم بعضی شبا موج بمبه تو سرم
هنوزم خواب می بینم خونه ریخته رو سرم

هشت سال زندگیم با همین دردا گذشت
هشت سال آزگار سخت بود اما گذشت
واسه پرچم سه رنگ زیر پرچم سفید
من هنوز معتقدم باز باید جنگید



جمعه 29 شهريور 1392برچسب:, :: 17:11 ::  نويسنده : یاورهمیشه مومن

 

شاهکار سهراب سپهری را حتما بخوانید و بشنوید و زندگی کنید.


 

 

 

صدا کن مرا

صدای تو خوب است

صدای تو سبزینه آن گیاه عجیبی است

 که در انتهای صمیمیت حزن می روید

در ابعاد این عصر خاموش

 من از طعم تصنیف درمتن ادراک یک کوچه تنهاترم

بیا تابرایت بگویم چه اندازه تنهایی من بزرگ است

و تنهایی من شبیخون حجم ترا پیش بینی نمی کرد

 و خاصیت عشق این است

 کسی نیست

 بیا زندگی را بدزدیم

آن وقت میان دو دیدار قسمت کنیم

بیا با هم از حالت سنگ چیزی بفهمیم

بیا زودتر چیزها را ببینیم

ببین عقربک های فواره در صفحه ساعت حوض

زمان را به گردی بدل می کنند

بیا آب شو مثل یک واژه در سطر خاموشی ام

بیا ذوب کن در کف دست من جرم نورانی عشق را

 مرا گرم کن

و یک بار هم در بیابان کاشان هوا ابر شد

و باران تندی گرفت

 و سردم شد آن وقت در پشت یک سنگ

اجاق شقایق مرا گرم کرد

در این کوچه هایی که تاریک هستند

 من از حاصل ضرب تردید و کبریت می ترسم

من از سطح سیمانی قرن می ترسم

 بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است

مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد

مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات

اگر کاشف معدن صبح آمد صدا کن مرا

 و من در طلوع گل یاسی از پشت انگشت های تو بیدار خواهم شد

 و آن وقت

حکایت کن از بمبهایی که من خواب بودم و افتاد

حکایت کن از گونه هایی که من خواب بودم و تر شد

بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند

در آن گیر و داری که چرخ زره پوش از روی رویای کودک گذر داشت

قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست

بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد

چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد

چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید

و آن وقت من مثل ایمانی از تابش استوا گرم

 ترا در سر آغاز یک باغ خواهم نشانید.

 

برای بارگذاری دکلمه صداکن مرا به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.

جهت مشاهده ابتدا عضو شوید.



ادامه مطلب ...


چهار شنبه 27 شهريور 1392برچسب:, :: 21:9 ::  نويسنده : یاورهمیشه مومن

 تو مکه عشقی و من عاشق رو به قبله تم

من اولین قربونیه عیدای فطر کعبتم

میمیرم از عشق چشات اگه ندی تو حاجتم

میمیرم از عشق چشات اگه ندی تو حاجتم

هرچی بته بخاطرت کوبوندمو شکوندم

خودمو تو چشم مست تو اتیش زدم سوزوندم

به عشق دیدن گله روی تو اینجا موندم

 بین نماز ظهر و عصرم استخاره کردم

خوب اومده مبارکه دور سرت بگردم

اگه به من وفا کنی حاجتمو روا کنی

بین تموم عاشقات نذرمنو ادا کنی

یه کاسه گندم می ریزم تا کفترا رو سیر کنم

واست می میرم اینقدر تا دلتو اسیر کنم

به پات می شینم شب و روزتا با تو عمر و پیر کنم

"مسعود امینی"

 

تو مکه ی عشقی و من



ادامه مطلب ...


سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:, :: 11:20 ::  نويسنده : یاورهمیشه مومن

دورودی دوباره

این دکلمه عیدی من به شما

به مناسب میلاد امام رضا (ع)


 

چهل شب سوختم ٬ آیینه باریدم ٬ دعا کردم

دلی با اشک شستم ٬ نذر دیدار خدا کردم

چهل شب زیر باران خیس شد پیراهن روحم

شدم شفاف و خود را پاک از این رنگ و ریا کردم

چهل شب در چهل منزل به دنبال خودم رفتم

خودم را آن من گمگشته خود را صدا کردم

به دنبال صدایی مهربان از خویشتن رفتم

جهت ها ناگهان گم گشت و رو بر ناکجا کردم

دلم از کوچه های توبه رفت و به خدا پیوست

من او را هرچند بارها در دوزخ رها کردم

درونم جنگلی در شعله می پیچید همچون نی

شراری بر نوا بخشیدم و آتش به پا کردم

به امیدی که دل را برضریح غربتش بندم

غزل های غریبی نذر پابوس رضا کردم


 

دکلمه گو: زنده یاد ناصر عبداللهی

منبع و رمز عبور:www.maniacs.loxblog.com

برای دانلود کلیک کنید.

دکلمه امام رضا



سه شنبه 26 شهريور 1392برچسب:, :: 11:7 ::  نويسنده : یاورهمیشه مومن

بوی گندم مال من، هر چی که دارم مال تو

یه وجب خاک مال من، هر چی می‌کارم مال تو

اهل طاعونی این قبیلهء مشرقی‌ام
تویی این مسافر شیشه‌ای شهر فرنگ
پوستم از جنس شبه، پوست تو از مخمل سرخ
رختم از تاوله تنپوش تو از پوست پلنگ

بوی گندم مال من، هر چی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من، هر چی می‌کارم مال تو

تو به فکر جنگل آهن و آسمون خراش
من به فکر یه اتاق اندازه تو واسه خواب
تن من خاک منه ساقهء گندم تن تو
تن ما تشنه ترین تشنهء یک قطره آب

بوی گندم مال من، هر چی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من، هرچی می‌کارم مال تو

شهر تو شهر فرنگ، آدماش ترمه قبا
شهر من شهر دعا، همه گنبداش طلا
تن تو مثل تبر، تن من ریشهء سخت
طپش عکس یه قلب، مونده اما رو درخت

بوی گندم مال من، هر چی که دارم مال تو
یه وجب خاک مال من، هرچی می‌کارم مال تو

نباید مرثیه گو باشم واسه خاک تنم
تو آخه مسافری خون رگ اینجا منم
تن من دوست نداره زخمی دست تو بشه

حالا با هرچی که هست هرچی که نیست داد میزنم

بوی گندم مال من، هر چی که دارم مال من
یه وجب خاک مال من، هر چی می‌کارم مال من

 

"شهیار قنبری"

 برای بارگذاری دکلمه بوی گندم به ادامه مطلب مراجعه فرمایید.

برای مشاهده در ادامه عضو شوید.



ادامه مطلب ...


یک شنبه 24 شهريور 1392برچسب:, :: 18:4 ::  نويسنده : یاورهمیشه مومن

سلام!
حال همه‌ی ما خوب است
ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،
که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويند
با اين همه عمری اگر باقی بود
طوری از کنارِ زندگی می‌گذرم
که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد و
نه اين دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!


تا يادم نرفته است بنويسم
حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بود
می‌دانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نيامدن است
اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی
ببين انعکاس تبسم رويا
شبيه شمايل شقايق نيست!
راستی خبرت بدهم
خواب ديده‌ام خانه‌ئی خريده‌ام
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌ديوار ... هی بخند!
بی‌پرده بگويمت
چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شد
فردا را به فال نيک خواهم گرفت
دارد همين لحظه
يک فوج کبوتر سپيد
از فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذرد
باد بوی نامهای کسان من می‌دهد
يادت می‌آيد رفته بودی
خبر از آرامش آسمان بياوری!؟
نه ری‌را جان
نامه‌ام بايد کوتاه باشد
ساده باشد
بی حرفی از ابهام و آينه،
از نو برايت می‌نويسم
حال همه‌ی ما خوب است
اما تو باور نکن!

 

بیا برویم روبروی باد شمال...
آن سوی پرچین گریه ها سرپناهی خیس از مژه های ماه را بلدم، که بیراهه ی دریا نیست!
دیگر از این همه سلام ضبط شده بر آداب لاجرم خسته ام،بیا برویم!
آن سوی هرچه حرف و حدیث امروز است،
همیشه سکوتی برای آرامش و فراموشی ما باقیست!!!
می توانیم بدون تکلم خاطره ای حتی کامل شویم!!!!
می توانیم دمی در برابر جهان به یک واژه ی ساده قناعت کنیم!
من حدس میزنم از آواز آن همه سال و ماه،هنوز ...

بیت ساده ای از غربت گریه را به یاد آورم...
من خودم هستم!!!
بی خود این آینه را روبروی خاطره مگیر!!!!
هیچ اتفاق خاصی رخ نداده است...
تنها شبی هفت ساله خوابیدم و هزار ساله بر خاستم...

 

دارم هی پا به پای نرفتن صبوری می کنم
صبوری می کنم تا تمام کلمات عاقل شوند
صبوری می کنم تا ترنم نام تو در ترانه کامل تر شود
صبوری میکنم تا طلوع تبسم ، تا سهم سایه ، تا سراغ همسایه...
صبوری می کنم تا مدار ، مدارا ، مرگ...
تا مرگ خسته از دق الباب نوبت ام
آهسته زیر لب ... چیزی ، حرفی ، سخنی بگوید
مثلا وقت بسیار است و دوباره باز خواهم گشت!
هه! مرا نمی شناسد مرگ
یا کودک است هنوز و یا شاعران ساکت اند!
حالا برو ای مرگ ، برادر ، ای بیم ساده آشنا
تا تو دوباره باز آیی
من هم دوباره عاشق خواهم شد!

 


" سیدعلی صالحی "

                                             بارگذاری دکلمه سلام را در ادامه مطلب ببینید.



ادامه مطلب ...


شنبه 23 شهريور 1392برچسب:, :: 11:4 ::  نويسنده : یاورهمیشه مومن

صفحه قبل 1 صفحه بعد